گفتگو و مصاحبه

رمان ابرشهر

جلسه نقد و بررسی رمان «ابرشهر»

به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه نقد و بررسی رمان «ابرشهر» نوشته محمد رودگر نویسنده و پژوهشگر ادبی در مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار شد.
در نشست نقد این‌کتاب که در ادامه سلسله‌جلسات «عصر اثر» با همکاری موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری برگزار می‌شود، محسن مومنی شریف، علی‌اصغر عزتی‌پاک، میرشمس‌الدین فلاح هاشمی، دکتر مجید آقایی، محمدقائم خانی، نویسنده اثر و جمعی از علاقه‌مندان به کتاب و ادبیات حضور داشتند.

نوشتن این اثر نیازمند تلاش بسیار و توفیق الهی است

در ابتدای این جلسه محسن مومنی شریف، نویسنده و رئیس سابق حوزه هنری انقلاب اسلامی، با بیان اینکه این اثر به مسأله‌ای پرداخته که جایگاه والایی در حوزه اندیشه اسلامی و علوم اسلامی دارد، گفت: عرفان در میان علوم اسلامی به اشرف علوم نیز مشهور است و موضوعی محوری دارد که آن چیزی نیست جز توحید. انسان عارف در مسیر عرفان به دنبال کشف اسرار و مشاهده گستره عظیم جهان است، نه تصرف آن یا جهانگیری. بنابراین توجه به عرفان و با این جزئیات در قالب یک اثر ادبی درخور تحسین، و حتماً قرین توفیق الهی و تلاش بسیار بوده است.

مومنی شریف جایگاه عرفان در ادبیات فارسی را بی‌بدیل خواند و ادامه داد: قله‌های برجسته ادبیات فارسی با عرفان شناخته می‌شوند و این موضوع با دو محور دیگر یعنی حماسه و عشق، سه رکن جاودانگی ادبیات فارسی و خمیر مایه آثار رفیع و معتبری مانند شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، مثنوی مولوی و آثار ماندگار سعدی و نظامی و دیگر قله‌های سرفراز ملک سخن است. بنابراین می‌توان گفت که عرفان یکی از عناصر اساسی ادبیات فارسی است. علت کاهش جایگاه متعالی ادبیات در دوران معاصر نیز شاید به دلیل نبود ارتباط مؤثر با این مفاهیم به ویژه عرفان باشد که نقش محوری در شکوه گذشته ما ایفا کرده است.

ابرشهر تذکره‌نویسی با رویکرد معاصر است

این نویسنده افزود: در طول تاریخ ادبیات فارسی، بخش قابل توجهی از آثار برجسته ما توسط عرفای ادیب خلق شده‌اند. از اواخر قرن دوم هجری، عرفان به عنوان عنصری جدانشدنی وارد حوزه ادبیات فارسی شد. یکی از مهم‌ترین گونه‌هایی که درباره عرفان و عرفا کار شده، تذکره‌نویسی است. البته باید توجه داشت که تذکره‌نویسی عرفانی با نگارش تاریخ عرفان تفاوت دارد. تذکره بیشتر بر به تصویر کشیدن احوال و حالات عارفان تمرکز داشته و برای انتقال این حالات به مخاطب طراحی شده است تا شمه‌ای تجربه و کشفیات روحانی آن عارف را به دیگران منتقل کند. نباید انتظار داشت که چنین آثاری به شیوه‌ای تاریخی همه‌جانبه باشند؛ چراکه تاریخ‌نگاری عرصه دیگری است. به عنوان مثال، وقتی اثری مانند «تذکره الاولیا» را بررسی می‌کنیم، نباید دنبال تاریخ باشیم، زیرا این‌گونه آثار بیشتر به روشنگری معنوی و حالات عرفانی پرداخته‌اند. اگرچه کاری که جناب دکتر رودگر نوشته‌اند، ترکیبی از تاریخ و تذکره است، اما فکر می‌کنم این اثر را می‌توان به نوعی تذکره‌نویسی با رویکردی معاصر دانست که در قالب رمان مدرن ارائه شده است. اگر تذکره الاولیا برای قرن هفتم است، این اثر برای امروز است و کسانی که نام‌شان در این کتاب آمده، در آن کتاب نیامده است. به ویژه یکی از نکات مهمی که در این کتاب برجسته شده، پرداخت ویژه به شرح حال عرفای شیعی است.

پیوند میان شیعه و عرفان در این اثر کاملاً مشهود است

نویسنده «ماه و بلوط» درباره ویژگی‌های رمان ابرشهر گفت: این در حالی است که کتاب ابعاد دیگری نیز دارد؛ از جمله مباحث تمدنی از نگاه عرفا و بررسی نقش آن‌ها در شکل‌گیری تمدن‌ها از آن جمله است. همچنین به مسائل اجتماعی و تاریخی هر عصر پرداخته شده که عرفا در آن‌ها نقش‌آفرین هستند و یا بی تأثیر نیستند. این اثر علاوه بر این، شامل مباحثی درباره سیر و سلوک، تفسیر انفسی متون دینی توسط عرفا و تحلیل طریقت‌های قرآنی هم است. لذا می‌توان گفت این کتاب همچون دایره‌المعارفی جامع برای علاقه‌مندان به حوزه عرفان، به ویژه عرفان شیعه، تلقی می‌شود. در ارتباط با موضوع عرفان شیعی نیز لازم است نکته‌ای را یادآور شویم. در این باره سخن مشهوری از سید حیدر آملی وجود دارد که مضمون آن چنین است؛ «عرفان بدون شیعه بی‌معناست و شیعه هم بدون عرفان معرفی نمی‌شود و در جای خودش قرار نمی‌گیرد». این سخن نمایانگر پیوند عمیق و منطقی موجود میان شیعه و عرفان است؛ پیوندی که در این اثر نیز به وضوح دیده می‌شود. همان‌طور که در کتاب می‌خوانیم، جز یک مورد، سلسله تمامی عرفای بزرگ اسلام اعم شیعه و غیر شیعه به حضرت امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب (ع) می‌رسد. بنابراین متن شیعی یک متن عرفانی است. لذا عرفان در شیعه رنگ و بوی حماسی می‌گیرد در حالی که ممکن است در دیگر مذاهب این درخشش را نداشته باشد.

مومنی عرفای شیعه را افرادی تأثیرگذار و فعال معرفی کرد و گفت: برخلاف تصور رایج، عرفای شیعه شخصیت‌هایی منزوی و گوشه‌نشینی نبودند و این موضوع نیز به‌خوبی در کتاب بازتاب یافته است؛ از جمله حضور عرفا در رویدادهای تاریخی مهمی همچون قیام سربداران یا مقابله با حمله مغول؛ به ویژه نقش علمای نجف در دوران پس از مغول و بازسازی تمدن اسلامی که ما در این کتاب نقش این بزرگان همچون خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، سید بن طاووس و دیگر اندیشمندان شیعه را در شکل‌گیری تمدن اسلامی می‌بینیم. در بسیاری از جاهای دیگر معمولاً به چنین موضوعاتی با این دیدگاه پرداخته نشده ولی آقای رودگر به این مهم اهتمام داشته است. به خصوص در جلد سوم این رمان که به طور مبسوط به نهضت تنباکو، مشروطیت و انقلاب اسلامی پرداخته شده است. من هم قطعاً با نظر نویسنده موافقم که انقلاب اسلامی را نتیجه سیر و سلوک عرفانی امام خمینی (ره) می‌داند. اتفاقاً خانم لیلی عشقی هم در کتاب «زمانی در میان زمان‌ها» به این موضوع پرداخته است. او فیلسوف ایرانی مقیم فرانسه است و اصلاً ایام انقلاب هم در ایران نبوده، وقتی می‌بیند که تحلیلگران غربی و به ویژه متفکران فرانسوی راجع به وقوع انقلاب اسلامی سردرگم‌ هستند و حرف‌های نامربوط می‌زنند، آنان را متوجه مفاهیم شیعی و نقش امامت در آن می‌کند.

انقلاب اسلامی به معنای واقعی انفجار نور بود، نه یک حادثه معمولی

مومنی شریف با اشاره به کتاب «زمانی در میان زمان‌ها» و نگاه نویسنده آن به انقلاب اسلامی گفت: او در کتابش به اصطلاح «واقعه» در فرهنگ عرفان و تصوف اشاره می‌کند. تجربه عارفانه هنگامی اتفاق می‌افتد که زمان ملکی با زمان ملکوتی باهم هم تلاقی پیدا می‌کنند و در لحظه تجربه عارفانه اتفاق می‌افتد. در بخشی از کتاب آقای دکتر رودگر هم این موضوع اشاره‌ای دارد. در حالت عادی چنین لحظاتی محدود به فرد عارف هستند و معمولاً بعدها توسط عارف روایت یا تحلیل می‌شوند. اما در ماجرای انقلاب اسلامی، این تجربه نه فقط برای یک فرد بلکه برای یک ملت به وقوع پیوست. امام خمینی با شخصیت ویژه خود، این تجربه‌ی عرفانی را گسترش داد و تمام ملت را در آن شریک کرد. از این زاویه دید، نویسنده تلاش کرده تا برای مخاطبان غربی روشن کند که چرا آن‌ها نمی‌توانند با ابزارهای رایج و محدویت‌هایی نظری که دستگاه تفکری غرب دارد، درک درستی از ماهیت انقلاب اسلامی داشته باشند. او تأکید می‌کند که برای فهم چنین واقعه‌ای، ناگزیر باید نگاه عرفانی را وارد تحلیل کرد. خوشبختانه بحث اصلی در جلد سوم ابرشهر دقیقاً همین مسئله است. این که انقلاب اسلامی را صرفاً یک تحول اجتماعی بدانیم، تقلیل ماجراست و انقلاب اسلامی را معرفی نمی‌کند. بنابراین امام خمینی با این بینش بود که انقلاب را انفجار نور می‌دانست.

مطالب مرتبط